کامران روشن - اصفهان
به تازگی در چند آموزشگاه مقطع پیش دبستانی، برای کودکان زیر هفت سال، درسی را به نام خداشناسی اضافه کرده اند و کودکان را ملزم میکنند که در این کلاسها حضور یابند و بدینگونه از ابتدا، نفرت و انزجار آنها را از درس و مدرسه بر میانگیزند
بچه ها در این سن احتیاج به نشاط و بازی دارند و بهتر است که آموزشهای پیش درسی هم از طریق بازی کردن و بوسیله ی تفریح و سرگرمیهای نشاط انگیز به آنها آموخته شود. حضور در این کلاسها با صلواتهای پیاپی و آموزشهای خشک و خشن دینی بوسیله ی ترویج گران و مبلغین بد هیبت مذهبی، باعث آزردگی روان کودکان میگردد
مدتیست که در برنامه های تلویریونی مخصوص کودکان نیز، این مسائل رخنه کرده و دیگر از کارتونهای جذاب و سرگرم کننده و آموزنده خبری نیست. یک مجری مسخره میاورند که مرتب بچه ها را به صلوات فرستادن و دعا کردن وا میدارد. کودکان را از خشم الهی میترسانند و آخوندها هم که فامیلهای خدا هستند پس به آنها نیز باید احترام گذاشت و ترس از آنها نیز واجب است و از این چرندیات که دیگر همه با آنها آشنا هستند
همه ی ما که خاطرات زمان تحصیلمان ( از ابتدای دهه ی شصت به بعد ) را به یاد داریم؛ مسخره ترین، بی معنی ترین و خسته کننده ترین کلاسها، کلاس دینی، قرآن و بینش اسلامی بوده و هست. اجبار در یادگیری مسائل پوچ و موهوم به همراه بدترین متدهای آموزشی ( یعنی در واقع اصلا هیچ متدی برای این چرندیات وجود ندارد
عواملی که باعث حضور دانش آموزان در سر این کلاسها میشود؛ ترس برای نمره یا هراس از آموزشگر دینی و یا ترسهای مازوخیستی مذهبی هستند ( از کلمات مبلغ و آموزشگر به جای کلمه ی معلم استفاده میکنم زیرا درست نیست که نام اینها را معلم بگذاریم و این توهینی است به جایگاه اجتماعی معلم
آموزشگران دینی و قرآن نیز، به خاطر اعتقاداتشان، موجوداتی بدشکل و قیافه ( پوشش مذهبی و سنتی، ریش و پشم، تسبیح به دست، بدون آرایش و اصلاح و . . . ) و با اخلاقهای خشک، خشن و بدون انعطاف میباشند. من که تا به حال یک آموزشگر مذهبی با لباس شیک و بوی خوش و ظاهری جذاب ندیده ام. شاید بیهوده دارم میگویم و اینها را همه میدانند ولی جذابیت برای کودکان خیلی مهم است. یک آموزشگر دینی نمیتواند مانند یک انسان با فهم و شعور رفتار کند زیرا اگر اینچنین بود که مبلغ مذهبی نمیشد. فکر نمیکنم لازم باشد که چندین صفحه فلسفه ببافم تا حرفم را ثابت کنم من آن بچه های شش ساله را که از آموزشگر دینیشان میترسند و این نوع کلاسهایشان را نیز دوست ندارند؛ دیده ام. یاد یک خاطره افتادم؛ من هر سال در پایان سال تحصیلی کتابهای درسیم را پاره میکردم ولی نوبت پاره کردن کتابهای دینی و قرآن که میرسید لذت و حس جسارت عجیبی به من دست میداد انگار تمام نفرتم از آن کلاسهای بیهوده را میتوانستم سر این کتابها خالی کنم و انتقامم را بگیرم
بچه ها در این سن احتیاج به نشاط و بازی دارند و بهتر است که آموزشهای پیش درسی هم از طریق بازی کردن و بوسیله ی تفریح و سرگرمیهای نشاط انگیز به آنها آموخته شود. حضور در این کلاسها با صلواتهای پیاپی و آموزشهای خشک و خشن دینی بوسیله ی ترویج گران و مبلغین بد هیبت مذهبی، باعث آزردگی روان کودکان میگردد
مدتیست که در برنامه های تلویریونی مخصوص کودکان نیز، این مسائل رخنه کرده و دیگر از کارتونهای جذاب و سرگرم کننده و آموزنده خبری نیست. یک مجری مسخره میاورند که مرتب بچه ها را به صلوات فرستادن و دعا کردن وا میدارد. کودکان را از خشم الهی میترسانند و آخوندها هم که فامیلهای خدا هستند پس به آنها نیز باید احترام گذاشت و ترس از آنها نیز واجب است و از این چرندیات که دیگر همه با آنها آشنا هستند
همه ی ما که خاطرات زمان تحصیلمان ( از ابتدای دهه ی شصت به بعد ) را به یاد داریم؛ مسخره ترین، بی معنی ترین و خسته کننده ترین کلاسها، کلاس دینی، قرآن و بینش اسلامی بوده و هست. اجبار در یادگیری مسائل پوچ و موهوم به همراه بدترین متدهای آموزشی ( یعنی در واقع اصلا هیچ متدی برای این چرندیات وجود ندارد
عواملی که باعث حضور دانش آموزان در سر این کلاسها میشود؛ ترس برای نمره یا هراس از آموزشگر دینی و یا ترسهای مازوخیستی مذهبی هستند ( از کلمات مبلغ و آموزشگر به جای کلمه ی معلم استفاده میکنم زیرا درست نیست که نام اینها را معلم بگذاریم و این توهینی است به جایگاه اجتماعی معلم
آموزشگران دینی و قرآن نیز، به خاطر اعتقاداتشان، موجوداتی بدشکل و قیافه ( پوشش مذهبی و سنتی، ریش و پشم، تسبیح به دست، بدون آرایش و اصلاح و . . . ) و با اخلاقهای خشک، خشن و بدون انعطاف میباشند. من که تا به حال یک آموزشگر مذهبی با لباس شیک و بوی خوش و ظاهری جذاب ندیده ام. شاید بیهوده دارم میگویم و اینها را همه میدانند ولی جذابیت برای کودکان خیلی مهم است. یک آموزشگر دینی نمیتواند مانند یک انسان با فهم و شعور رفتار کند زیرا اگر اینچنین بود که مبلغ مذهبی نمیشد. فکر نمیکنم لازم باشد که چندین صفحه فلسفه ببافم تا حرفم را ثابت کنم من آن بچه های شش ساله را که از آموزشگر دینیشان میترسند و این نوع کلاسهایشان را نیز دوست ندارند؛ دیده ام. یاد یک خاطره افتادم؛ من هر سال در پایان سال تحصیلی کتابهای درسیم را پاره میکردم ولی نوبت پاره کردن کتابهای دینی و قرآن که میرسید لذت و حس جسارت عجیبی به من دست میداد انگار تمام نفرتم از آن کلاسهای بیهوده را میتوانستم سر این کتابها خالی کنم و انتقامم را بگیرم
No comments:
Post a Comment